به یادتم هنوزم ...
برای ZADS  
خیلی خوشحالم از اینکه تو به دنیا اومدی؛ تو            دنیا فهمید که تو انگار نیمه گمشدم‏ی تو
زندگی خیلی خوبه چون که خدا تو رو داده            روز تولدم برام فرشتشو فرستاده
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
آورده دنیا یه دونه اون یه دونه پیش منه            خدا فرشته هاشو که نمی سپره دست همه
تو، نمی اومدی پیشم من عاشق کی می شدم            به خاطر اومدنت یه دنیا ممنون توام
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
              
خیلی خوشحالم - محمد علیزاده 
ارسال پست
نه چشمانت آبی بود
و نه موهایت شبیه موج ها....
هنوز نفهمیده ‌ام
دریا که می ‌روم
چرا ... یاد تو می ‌افتم !!!
پوریا نبی‌ پور
سلام ...
امیدوارم حالتون خوب باشه ...

دیروز یکی از بهترین روز های من بود !!!
چون بعد 3 ماه فوتبال بازی کردم ...   هر وقت فوتبال بازی میکنم تمام غم ها از تن من بیرون میره ...
روزه داشتم و قبل اذان فوتبال بازی کردم !!!
تمام بدنم از تشنگی التماس میکرد. انقدر تشنم بود که راه نمیتونستم برم ...
ولی میدویدم !!!  کلا فوتبال عالیه ...
سر درد داشتم شبش ولی سر دردش شیرین بود !!!

با اون حال خوب امروز رفتم که نمره هامو ببینم ...
میون 5 تا نمره بیست و یه نمره 19.5 یه نمره 10 خودنمایی میکرد !!!
10 !!!
چه درسی ؟   تفسیر موضوعی قرآن !!!
خدایا من این درسو مطمئن بودم بالای 18 میشم !!!
چی شده !!!   یه لحظه قلبم وایساد !!!

من که پایینترین نمره ام 16 بود اونم درس انقلاب اسلامی و ریشه ها بود !!!
کلا دروس عمومی تنفر آور هستن !!!  اه ...
یه فکری کردم که واقعا چرا انقدر پایین شدم ؟؟؟
فکر کردم دیدم این امتحان همش تستی بود و من احمق به کل کلاس تمام تست هارو گفته بودم !!!
استادم رحم نکرده و به همه 10 داده ...

یه لحظه خسته شدم !!!   دوسال تلاشم بخاطر یه اشتباه احمقانه ای که هیچ سودی نداشت سوخت !!!
انقدر حرسم گرفته ...   نه از استاد !!!   نه از بقیه !!!
از خود احمقم که یکم شعور ندارم !!!    ترمی که میتونستم راحت معدل بیست بشم !!!
یه تراژدی وحشتناک شد ...
چی بگم !!!
من به این مرتضی احمق چی بگم ؟؟؟
تمام خستگی دوسال یهو سرم ریخت ...

ولی بیخیال ...
چیزی که نمیشه تغییرش داد رو چیکار کنم ؟؟؟
بعضی تجربه ها سنگین تموم میشه ...
البته چند سال پیش هم همینجور بدجور ضرر کردم !!!
ولی آدم بشو نیستم ...

تنها جمله ای که توی ذهنم هست اینه که میگه :
به جهنم ...

باید واسه ارشد این احمقیت رو جبران کنم.
موفقیتتون ادامه دار ...
طاعات و عبادتتون مقبول درگاه حق تعالی ...
یا مهدی ( عج ) ...




طبقه بندی: خاطره نویسی، تفاوت، اعتراف،
برچسب ها: تقلب، تفسیر موضوعی قرآن، امتحان پایان ترم، معدل بیست، نمره 10، امتحان تستی، احمقیت من،
تاریخ : جمعه 11 تیر 1395 | 12:40 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام ...
دلم خیلی برای شما ، نوشتن ، وبم و ...   تنگ شده بود.
دیروز یکی از بدترین روز های تحصیلی من بود. عذابی که من کشیدم واسه 3 تا از امتحان هام غیر قابل تحمل بود.
شبش یادمه که سه بار داشتم مرور میکردم که راحت ترین و سریع ترین راه برای راحت شدن چیه !!!
همش به خودم میگفتم دیگه جهنم چجوریه !!!    داشتم میمردم !!!   اخه ستا درس معارف باهم امتحان داشتم. که 2 تاشون هم توی یه ساعت بود.
یعنی وقتم نداشتم !!!
اول این که رکورد درس خوندن خودم رو شکستم تونست توی یه روز 20 ساعت بخونم. تا حالا انقدر نخونده بودم.
جواب کنکور ارشد هم اومد ...
بد نبود ...   بیشتر از انتظارم بود. این بهم انگیزه میده واسه سال بعد ...
امیدوارم واسه شما خوب بوده باشه ...
البته کنکور بسته به تلاش آدم داره ، شانسی نیست ...
انقدر موضوع دارم که نمیدونم کدوم رو بگم.

امیدوارم طاعات و عباداتون قبول درگاه حق تعالی قرار بگیره ...
امیدوارم توی این ماه بتونیم به خدای خودمون نزدیک تر بشیم.
من نتونستم همه روزه هامو بگیرم. خیلی فشار درسیم زیاد بود اگرم میخواستم روزه بگیرم نمیتونستم درس بخونم منطقم بهم اجازه داد روزه نگیرم میدونم کار درستی نیست ...
من کمتر از 10 روز توی خونه هستم. نمیدونم اصلا یه جوری شده ...
نمیدونم باید شکسته نماز بخونم یا کامل !!!
اصلا یه وضعیه ...   هرکسی هم میبینم یچیزی میگه ...
وقتم نشده برم از مکارم شیرازی بپرسم.
اخه من یبار نماز صبح رو یجا خوندم. 50 کیلومتر رفتم و نماز ظهر و عصر و خوندم. بعدشم 100 کیلومتر رفتم مغرب و عشا رو خوندم !!!
همرو هم کامل خوندم. مکان اول میشه خونه اول ، مکان دوم میشه خونه دوم ،  مکان سوم میشه دانشگاه !!!
با دلیل هم میگن ...    خخخ ...
شرایط خاصی گیر کردم ...

امیدوارم پست قبلی انقدری که توی نظرات بهم لطف داشتین نظرتون رو نسبت بهم عوض نکرده باشه ...
البته خوبه ها !!!    قبلا خیلی منو بالا میبردین ...
خداروشکر فهمیدین که من انقدر ها هم خوب نیستم.
از اول قرار شد از واقعیت بنویسم ...
ترسی ندارم از نوشتن چیزایی که چهره ام رو خراب کنه ...
ذهنیتم رو اینجا مینویسم، اگه بخوام مراعات کنم که دیگه چه قشنگی داره ؟؟؟
ببخشید بازم ...

تک تکتون رو دوست دارم به اندازه خودتون ...
یا مهدی ...



طبقه بندی: خاطره نویسی،
برچسب ها: خاطره نویسی، ماه رمضان، امتحان پایان ترم، کنکور ارشد، معارف، دروس معارف، احساس نویسی،
تاریخ : پنجشنبه 27 خرداد 1395 | 08:04 ق.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات

  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات